دفتر فرهنگ

حوزه فرهنگ، هنر و رسانه

دفتر فرهنگ

حوزه فرهنگ، هنر و رسانه

طبقه بندی موضوعی
درآمد :

زیست جهان انسان ، تماما انسانی است و در تمام اطوار وی نشان تعلق به انسان حک گردیده است ؛ از این روی است که قابلیت تحلیل و تاویل در تمام کردار و گفتار و اطوار آدمی فراهم است .

                فرهنگ پوشش

                  نشانه‌شناسیِ لباس             دکترحسین پاینده


نشانه‌شناسی یکی از رویکردهای اصلی و مهم در مطالعات فرهنگی است. این نوشته مدخلی است بر نشانه‌شناسی لباس، اما از آن‌جا که مطالعات فرهنگی ریشه در نقد ادبی دارد (و نه در جامعه‌شناسی)، من مایلم بحثم دربارۀ نشانه‌شناسی را با اشاره به یک رمان آغاز کنم. در صفحات آغازینِ رمان جزیرۀ سرگردانی، نوشتۀ سیمین دانشور، صحنه‌ای هست که لباس و معانیِ نمادینِ مختلفی که انواع لباس‌ها می‌توانند در تعامل‌های بینافردی ایجاد کنند، بسیار برجسته می‌شود. در صحنۀ مورد نظر، «هستی» (دختر جوانی که شخصیت اصلی رمان است) به دیدار مادر خود («مامان عشی») آمده است. مادر و دختر با هم زندگی نمی‌کنند زیرا بعد از مرگ پدرِ «هستی»، «مامان عشی» با «آقای گنجور» ازدواج کرده است و در خانه‌ او زندگی می‌کند، حال آن که «هستی» همراه با مادربزرگش همچنان در خانه پدری اقامت دارد. «مامان عشی» که می‌خواهد دخترش را شوهر بدهد، در حمام سونا با زن متمولی به نام «خانم فرخی» آشنا شده و قصدش این است که با همراه بردن «هستی»، دخترش را به خانم فرخی معرفی کند تا، بلکه او «هستی» را به عنوان عروس آینده‌اش بپسندد. در این صحنه می‌خوانیم که مادر «هستی» به دخترش گفته بود.....


لباس عیدش را تن کند. [هستی] عصر دیروز به ماروسا خیاط روسِ مادرش سر‌زده بود و کُت‌ و دامن عنابی‌اش حاضر نبود. گفته بود سلمانی برود و طوری بخوابد که آرایش موهایش به هم نخورَد‌..‌. گفته بود لاک عنّابی بزند و ماتیک عنّابی بمالد و با دستمال کاغذی چربی ماتیک را بگیرد. دو سه دفعه این کار را بکند.  (ص 8)

«مامان عشی» با سفارش دوختِ کُت‌ و دامن عنّابی به ماروسای خیاط و درخواست از دخترش برای استفاده از لاک عنّابی و رُژ لب عنّابی، در واقع می‌کوشد تا با بهره‌گیری از رمزگانی خاص، نشانه‌های معیّنی را در چهره و ظاهر «هستی» ایجاد کند. در نگاه اول، کُت ‌و دامن صرفاً نوعی لباس زنانه است، اما رنگ عنّابیِ این کُت‌ و دامن دالی است که مدلول خاصی دربارۀ سن ‌و سالِ جوان «هستی» دارد، کما این که انطباق رنگ این کُت‌ و دامن با رنگ لاک ناخن‌های «هستی» و نیز رنگ رُژ لب او (و اساساً استفاده از لاک و ماتیک)، برابر است با ایجاد نشانه‌هایی که در همنشینی با یکدیگر نظامی دلالت‌گر ایجاد می‌کنند. نشانه‌ها در لباس، همچون نشانه‌های زبانی، از راه تخالف با یکدیگر موجد معانی ثانوی می‌شوند. از این منظر، می‌توانیم با خود فکر کنیم که اگر «مامان عشی» به «هستی» سفارش کرده بود که مانتو و شلوار بپوشد، روسریِ ساده و چادر مشکی به سر کند و به ناخن‌هایش لاک نزند و آرایش نکند، آن‌گاه چه معانی‌ای در خصوص شخصیت «هستی» یا فرهنگ خانوادۀ او به خانم فرخی القا می‌شد. هر لباسی، حکم رمزی را دارد که بسیاری ناگفته‌ها را دربارۀ کسی که آن لباس را به تن کرده است، بیان می‌کند. نمونه‌ای از این رمزها را در بلوزی می‌توان دید که در همین صحنه «مامان عشی» به دخترش هدیه می‌کند: «یک بلوز بنفش، از پشم بنفش و از ابریشم بنفش. در گوشۀ سَمتِ چپ بلوز، مربع کوچکی از ابریشم بود. نوار پهنی از یک مربع بزرگ‌ترِ ناپیدا از پشم، مربع کوچک را محدود کرده بود و همچنان نوارهای نامریی از ابریشم و پشم  ـ  تکرارشونده و گسترش‌یابنده ـ یک نوار به اندازۀ دو بند انگشت از رنگِ سْیر حلقه‌های آستین را دور‌زده بود». (ص. 13)‌. «مامان عشی» با انتخاب این بلوز و سپس اصرار به استفادۀ «هستی» از لاک بنفش و ماتیک بنفش نشان می‌دهد که با رمزگان لباس و نشانه‌های مرتبط با آن آشناست و حال که کُت‌ و دامن سفارشی آماده نشده، او می‌تواند به سرعت همان معانی را از طریق همنشینیِ نشانه‌های دیگر (بلوز و لاک و ماتیک بنفش) در دخترش ایجاد کند. پیداست که این نشانه‌ها استنباط خاصی از «هستی» در نزد خانم فرخی ایجاد خواهند کرد. در واقع، لباسی که خودِ «مامان عشی» به تن می‌کند نیز نشانۀ روشنی از شخصیت اوست: «مامان عشی شلوار سیاه به پا کرد [.‌..] بلوز ابریشمیِ بژِ گلدار روی بدن لختش پوشید. در انتهای بلوز دو تا نوار بود که به جای کمربند به کار می‌رفت. مامان عشی دو سر نوار را جلو آورد و گره زد. قسمتی از شکم لختش پیدا بود. سیاهیِ شلوار، سفیدی شکم را عین عاج جلوه می‌داد اما هنوز هوا سردتر از آن بود که آدم باریکۀ عاج‌مانندی از شکمش را به رخ بکشد. کت مینکِ بژرنگش را روی شانه انداخت». (ص13)

لباسی که «مامان عشی» به تن می‌کند واجد رمزگانی دربارۀ اخلاقیات منحطِ این شخصیت و نشانۀ هرزگی‌ای است که خواننده مصداق‌هایش را در وقایع بعدیِ پیرنگ رمان می‌بیند. به این ترتیب، می‌توان گفت شناخت نظام نشانه‌ایِ لباس در این رمان، هم نگرش‌ها و باورهای گفتمانیِ شخصیت‌ها را بر خواننده آشکار می‌سازد و هم این که زمینه‌ای برای فهم پیرنگ و درونمایه‌های رمان ایجاد می‌کند.

مثالی که از رمان جزیرۀ سرگردانی آوردیم، شاید مقدمۀ مناسبی برای تأملِ بیش‌تر دربارۀ کارکرد نشانه‌شناختیِ لباس در فرهنگ باشد. در واقع، رمان مورد نظر ما با عطف توجه به رمزگان لباس، این پرسش عام را به ذهن خوانندۀ نکته‌سنج متبادر می‌کند که: لباس چیست و ما انسان‌ها چرا لباس می‌پوشیم؟ پاسخی مبرهن و یقیناً درست، اما پاسخ غیرنشانه‌شناسانه، به این پرسش می‌تواند این باشد که لباس را برای حفاظت بدن از تأثیرهای طبیعت (مثلاً سرما)، یا به منظور پوشاندن بدن و به اقتضای حُجب‌وحیا می‌پوشیم. به طریق اولی، تصور می‌کنیم سبک لباس هر کس نشان‌دهندۀ انتخاب‌ها یا سلیقه‌های شخصی است و هر کدام از ما بنا به پسندهای برآمده از ملاک‌های زیبایی‌شناختیِ فردیِ خود لباس‌های‌مان را برمی‌گزینیم.

نشانه‌‌شناسی چشم‌انداز پیچیده‌تری در خصوص این موضوع می‌گشاید. مطابق با این چشم‌انداز، لباس  ـ همچون نشانه‌های زبانی (واژه‌ها) ـ در دو سطح موجد معناست: سطح معنای صریح و سطح معنای ضمنی‌. در سطح معنای صریح، لباس کارکردی مربوط به زیست‌شناسیِ بدن انسان دارد و وسیله‌ای است که مقاومت ما را در برابر عوامل طبیعی و بیرونی (برف، باران، باد سرد، تابش مستقیم نور خورشید، و غیره) بیش‌تر می‌کند. لیکن در سطح معنای ضمنی، پوشیدن لباس کارکردی فرهنگی دارد و یکی از راه‌های برقراریِ مراودۀ غیرکلامی با سایر آحاد جامعه و برساختن معانیِ اجتماعی است. در واقع، حتی پیش از این که کسی لب به سخن بگشاید، لباس او چیزی دربارۀ سن و جایگاه اجتماعی و شخصیتش می‌گوید. ایضاً سبک‌ها یا مُد‌های گوناگون در پوشاک، الگوهای متفاوتی از رفتارِ دلالت‌مندِ اجتماعی برمی‌سازند و پیام‌های معیّنی را دربارۀ کسی که این یا آن مُدِ خاص را برگزیده است به دیگران می‌دهند. به سخن دیگر، پیروی از سبک خاصی در لباس یا مُدِ رواج‌یافته‌ای از پوشاک نوعی رفتار جمعیِ اجتماعی است که طی آن، نشانه‌هایی که هر یک جزیی از یک نظام نشانه‌ای هستند توسط اشخاص بازتولید می‌شوند.

مُد و تن در دادن به مُد، پیوند مستقیمی با انطباق اجتماعی و تسلیم شدن به نیروهای اجتماعی  ـ فرهنگی دارد. ترکیب اجزاء لباس هر کسی، همچون اجزای یک جمله، موجد معناست. به عبارتی، پیراهن و کُت‌وشلوار، یا مانتو  ـ روسری و چادر، عناصر یک نظام ارتباطی هستند و معانی معیّنی را القا می‌کنند. تن‌پوش اشخاص یا مبیّن دنباله‌رویِ آنان از هنجارهای نشئت‌گرفته از گفتمان مسلط دربارۀ رفتار آحاد جامعه است و یا مبیّن مقاومت در برابر این هنجارها. این جنبۀ معناشناختیِ لباس اغلب مغفول واقع می‌شود و ما گمان می‌کنیم که پوشیدن لباس‌های مُد روز فقط یعنی خوش آمدنِ شخص از الگویی که در یک دورۀ زمانیِ خاص با اقبال عام روبه‌رو شده است. حال آن که پوشیدن لباس (خواه طبق مُدِ روز یا خلاف مُدِ روز) حکم نوعی بیانیۀ ضمنی را دارد که شخص در آن، هم‌هویتیِ خود با یک گروه اجتماعی یا یک پاره‌فرهنگ را اعلام می‌کند و یا بر تمایز و خودویژه بودنِ هویت خویش تأکید می‌گذارد.

لباس، نوعی نشانه است که از دو جزء (دال و مدلول) تشکیل می‌شود. لباس به‌منزلۀ دال می‌تواند به مَنِش (شخصیت) یا جایگاه اجتماعیِ خاصی به‌منزلۀ مدلول ارجاع کند و بدین ترتیب نشانه‌ای معنادار باشد. برای مثال، خانم میان‌سالی که مانتوی گشادِ بلندی به رنگ قهوه‌ایِ سیر به تن می‌کند و روسری‌ای به رنگ کِرِم به سر می‌بندد، پیام ناملفوظی را دربارۀ جایگاه خود در جامعه، یا دربارۀ مرحله‌ای از زندگی که به آن رسیده است، به دیگران افاده می‌کند؛ همان‌گونه که دختر جوانی که با مانتوی تنگ و کوتاهی به رنگ زرشکی و روسری‌ای به رنگ سبزِ روشن در خیابان ظاهر می‌شود، پیامی دربارۀ تلقی‌اش از خویشتن و الگویی که از شخص‌بودگی اتخاذ کرده است به مخاطبان می‌دهد.

«سوسور» در خصوص نشانه‌های زبانی متذکر می‌شود که هیچ نشانه‌ای ذاتاً واجد معنایی خاص نیست. به عبارت دیگر، نشانه‌های زبانی نه به دلیل ویژگی‌های طبیعی یا پیوند طبیعی بین دال و مدلول، بلکه به دلیل تفاوت‌شان با یکدیگر و نیز از راه نسبتی که با یکدیگر برقرار می‌کنند، معنادار می‌شوند. ایضاً در خصوص مثال‌هایی که دربارۀ پوشاک زن میان‌سال و دختر جوان زدیم، می‌توان گفت هیچ‌یک از این لباس‌ها به ‌خودیِ ‌خود واجد هیچ معنای از پیش‌ تعیین‌شده‌ای نیست، بلکه تفاوت‌ها و زمینۀ اجتماعیِ پوشیدن این لباس‌هاست که کارکرد فرهنگیِ آنها را به ‌منزلۀ نشانه مشخص می‌کند.

اقلامی که در لباس برمی‌گزینیم و با هم ترکیب می‌کنیم (مثلاً پیراهن روشن با کُت اسپرتِ مخمل به رنگ قهوه‌ای همراه با شلوار روشن)، مجموعه‌ای از رمزگان‌اند که می‌توانیم با قرائتی تحلیلی از منظر نشانه‌شناسی آن‌ها را رمزگشایی کنیم. لباس‌های مختلف در مجموع، نظامی نشانه‌ای هستند که موضوعاتی مانند جنسیت (یا نگرش شخص دربارۀ زن‌بودگی و مردبودگی)، طبقۀ اجتماعی، دیدگاه‌های سیاسی و پیروی از مذهبی خاص در مجموعۀ مذاهب یک دین را به نحوی رمزگذاری‌شده باز می‌تابانند. برای مثال، لباس روحانیون شیعه در ایران و عراق و لبنان و سایر کشورهای مسلمانی که اکثر یا بخشی از جمعیت‌شان شیعه هستند، با رمزگان متحدالشکلی مشخص می‌شود که به وضوح، آنان را از روحانیون سنّی متمایز می‌کند.

صحبت کردن از «رمزگان» و ترکیب رمزها برای ارسال «پیامی» که معنایش به «مخاطب» می‌رسد، یادآور مدل مراودۀ زبانیِ «رومن یاکوبسن» است که در آن، «گوینده‌ای» با ارسال «پیامی» به «مخاطب» با او ارتباط زبانی برقرار می‌کند و همچنین حکایت از قیاسی دارد که می‌توان بین نظام نشانه‌شناختیِ زبان و نظام نشانه‌شناختیِ لباس به عمل آوَرْد. آن‌گونه که «سوسور» استدلال می‌کند، در مطالعۀ زبان، می‌بایست بین دو مفهوم «لانگ» و «پارول» تمایز گذاشت. «لانگ» مجموعۀ قواعد انتزاعی‌ای است که هر گویش‌وری از آن برخوردار است و در واقع با استفاده از آن قواعد می‌تواند جمله‌های معنادار بسازد یا جملات معنادارِ دیگران را بفهمد. «پارول» گفتار یا نوشتاری است که نشان می‌دهد هر گویشوری چگونه از این قواعد برای ساختن جمله و مراودۀ زبانی بهره می‌گیرد. از دیدگاه نشانه‌شناسان، مجموعۀ قواعد حاکم بر لباس پوشیدن حکم «لانگِ پوشاک» را دارد و ترکیب اقلامی که هر کس برای لباسِ خودش برمی‌گزیند، برابر است با «پارولِ پوشاک» یا سبک خاص لباس پوشیدنِ آن فرد. گفتار هر یک از ما در محل کار با طرز بیان‌مان در مهمانی‌های خانوادگی یا هنگام پاسخ دادن به غریبه‌ای که در خیابان آدرسی را از ما پرسیده است یا در گپ‌زد‌ن‌های تلفنی با دوستان صمیمی تفاوت دارد. همچنین لباسی که در محیط کار می‌پوشیم یا لباسی که در جشن ازدواج می‌پوشیم، با لباسی که برای تفریح در طبیعت خارج از شهر می‌پوشیم، تفاوت‌های چشمگیری دارد. پس می‌توان با قیاسی نشانه‌شناختی بین زبان و پوشاک چنین نتیجه گرفت:

لانگ = مجموعۀ قواعدی که برای انتخاب پوشاک برحسب موقعیت‌های مختلف وجود دارد.

پارول = انتخاب فردی در مورد لباس مناسب برای موقعیتی خاص.

با بسط همین قیاس می‌توان گفت نظام نشانه‌ای پوشاک واجد نوعی گرامر (یا «دستور زبان پوشاک») است. همان‌گونه که دستور زبان، کارکرد هر جزء از اجزای جمله و نحوۀ ارتباط آنها را معیّن می‌کند، «دستور زبان پوشاک» ناظر بر کارکرد یا تناسب لباس با موقعیت‌های اجتماعی است. برای مثال، جملۀ «توفان علی را می‌ترساند» بر اساس قاعدۀ کلی «جمله = نهاد + گزاره» ساخته می‌شود که عنصر «گزاره» در آن تشکیل شده است از «گروه فعلی (اسم + را + فعل گذرا) + عنصر صرفی (زمان + شناسه)» که در مجموع می‌توان ساختار نحویِ آن را به صورت نمودار درختیِ زیر نشان داد:

بر مبنای همین رویکرد، می‌توان برخی از قواعد دستور زبان پوشاک را به شرح زیر تبیین کرد:

1.     لباس بلندِ درست‌شده از پارچۀ تور سفید + تور سفید بر سر + کفش سفید + دسته‌گُل = لباس عروس

2.     روپوش سفید + مقنعه سرمه‌ای + شلوار ساده + کفش پاشنه‌تختِ پرستاری = لباس بانوان پرستار

3.     روپوش سفید + روسری به رنگ‌های متنوع + دامن + کفش پاشنه‌بلندِ مجلسی = لباس بانوی پزشک

4.     فرنج سرمه‌ای بدون درجه‌های نظامی + شلوار سرمه‌ای + کلاه نقابدارِ نظامی + کفش ساده = لباس دربان هتل چندستاره یا دربان رستوران لوکس

5.     چادر با پارچۀ نسبتاً ظریف به رنگ روشن با طرحی از گُل‌های ریز + پیراهن و دامن/ شلوار + جوراب + دمپایی روفرشی = حجاب زنان در مهمانی‌های خانوادگی

6.     روپوش سرتاسریِ سبز‌رنگ + کلاه مخصوص سبزرنگ برای پوشاندن موها + ماسک پارچه‌ای سبزرنگ بر روی دهان و بینی + کفش‌های مخصوص سفیدرنگ = لباس مرد یا زن جراح

در واقع می‌توان گفت هر یک از اقلام ذکرشده در سَمتِ راستِ علامتِ تساوی (=)، حکم دالی را دارد که در پیوند با سایر دال‌ها، مدلولی معیّن را به ذهن متبادر می‌کند که در سَمتِ چپِ علامتِ تساوی ذکر شده است. نکتۀ مهم در این‌جا از نظر نشانه‌شناسی این است که معنای این دال‌ها حاصل باهم‌آییِ یا رابطۀ آن‌هاست، درست همان طور که معنای زنجیره‌ای از کلمات، نتیجۀ قرار گرفتن آنها در کنار یکدیگر است. هم‌نشینی دال‌های پوشاک در کنار یکدیگر را می‌توان مقایسه کرد با کنار هم قرار گرفتن اجزای جمله در آنچه سوسور «محور همنشینی» می‌نامد (محور افقی‌ای که اجزاء جمله در آن با یکدیگر پیوند می‌یابند)‌. به‌هم‌خوردن این زنجیرۀ دال‌ها می‌تواند دلالت نشانه‌ها را تغییر دهد. برای مثال، می‌توان قاعدۀ شمارۀ 4 از دستور زبان پوشاک را که در بالا ذکر کردیم، با انتخاب‌های جایگزین در محور جانشینی تغییر داد تا دلالتی جز آنچه در تبیین این قاعده گفتیم ایجاد شود:


فرنج سرمه‌ای بدون درجه‌های نظامی + شلوار سرمه‌ای + کلاه نقابدارِ نظامی + کفش ساده

                                                                                                  ↨        

فرنج آبی با چهار ستاره بر روی دوش + شلوار آبی + کلاه نقابدارِ نظامی + کفش موسوم به «فرم»


این تغییرات در محور جانشینی باعث می‌شوند که دلالت این رمزها نیز تغییر کند. قاعدۀ شمارۀ 4 دلالت بر این داشت که کسی که این لباس‌ها را به تن می‌کند دربان هتل چندستاره یا دربان رستوران لوکس است، اما با تغییراتی که اعمال کردیم این زنجیرۀ دال‌ها به مدلول متفاوتی دلالت می‌کنند که عبارت است از «افسر نیروی هوایی ارتش با درجۀ سروان».

نقل از: http://www.iaocsc.com/

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">